در سالروز تشکيل حزب
با هيئت دائر حزب
گفتگو با نسرين رمضانعلى

یک دنیای بهتر: پنج سال پیش حزب اتحاد کمونیسم کارگری فعالیت خود را رسما آغاز کرد. این موقعیت فرصتی است برای بررسی جایگاه و فعالیتهای تاکنونی حزب و راهی که باید پیموده شود. در این زمینه مسائل زیر نیازمند بررسی و ارزیابی اند :
 
الف: چه زمینه ها و مسائلی باعث جدایی از حزب کمونیست کارگری و پایه گذاری حزب اتحاد کمونیسم کارگری شدند؟ آیا راهی برای جلوگیری از انشقاق وجود نداشت؟ آیا همان مسائل کماکان بر قوت خود باقی اند؟  ب: ویژگی های حزب اتحاد کمونیسم کارگری که این حزب را از سایر احزابی که تحت نام کمونیسم کارگری فعالیت می کنند٬ کدام است؟ ج: حزب اتحاد کمونیسم کارگری چه سنگرهایی را فتح کرده است؟ موفقیتها و نقاط ضعف این حزب کدام است؟ چه راه حلهایی برای مقابله با آن در دستور دارید؟  د: چرا باید به حزب اتحاد کمونیسم کارگری پیوست؟

نسرين رمضانعلى: شکلگيرى ما محصول يک جمعبندى سياسى بود. حزب بعد از منصور حکمت دچار مشکلات جدى اى شد که تاثيراتش فقط درون حزبى نبود بلکه جنبش کمونيسم کارگرى و سياست ايران را تحت تاثير قرار داد. ادامه اين روند انشعاب بود و چرخش براست هاى مکرر. حتما هر کسى توجيه خود را داشت و شايد هنوز فکر کنند "حق با آنها بود"! ما تلاش کرديم جلوى ضرر را بگيريم اما با سد منافع خرد جناح هائى در حزب روبرو شديم. ما با تشکیل فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری ابتدا تلاش کرديم پلاتفرمى و چهارچوبى براى تداوم فعاليت حزب ارائه کنيم. در ادامه به ارزیابی انشعاب سال 2004  پرداختيم. اگر پرچم منصور حکمت در آندوران نمايندگى ميشد ميشد جلوى انشعاب را گرفت يا ضربه اش را کمتر کرد و جلوى دو شقه شدن حزب را گرفت. متاسفانه اين پرچم در آن دوره خطير نمايندگى نشد. ما نظرمان اينبود که میشود اختلاف سیاسی داشت اما در یک حزب بود. اتفاقا این تحلیلها و مباحث برای این بود که سنتهاى فرقه اى را نقد کنيم و مانع انشعابی دیگر در حزب منصور حکمت بشویم. همین مباحث ميان فعالين و کادرهاى اين جنبش در داخل و خارج توجه جلب کرد و اميدواريهائى ايجاد کرد. اما برای رهبری وقت حفظ موقعیت مهمتر از آینده حزب و جنبش کمونیسم کارگری بود و اين تناقض راه را براى تداوم همان سياستها و پيامدهاى آن فراهم کرد. سياست شان اين شد که تصفيه کنند. در فاصله دو پلنوم تصميم شان را گرفتند و دست به هر بى اخلاقى زدند تا اعمال شان را توجيه کنند. ديگر بحث برسر سياست و نقد سياسى نبود٬ بحث برسر بسيج فالانژيسم براى زدن بخشى از حزب بود که گويا "دشمن" و "خائن" و حتى "پليس" بود! حتى تکرار اينها شرم آور و آزار دهنده است. برای همین در پلنوم 27 پنج عضو دفتر سياسى حزب که عضو فراکسيون بودند را دسته جمعى پائين کشيدند و در طول پلنوم در خروج از حزب را بارها نشانمان دادند. آرزو ميکردند که ما برويم و کارى ميکردند که ما برويم. نميدانم چه را ميخواستند تقسيم کنند و اصلا ميفهميدند که دارند چکار ميکنند؟

برای من و همه ما دوران بسیار سختی بود. حزبی که چه در خارج کشور و چه در داخل کشور تاثیر مستقیم داشت و مهر خود را بر جنبشهای اعتراضی و کارگری زده بود٬ حزبی که هر کجا حضور داشت جا پایش را راحت میتوانستی ببینی٬ حزبی منسجم و قدرتمند که بعد از مرگ لیدرش از هم پاشیده شد. براى کسب مجدد آن موقعيت٬ فکر میکنم زمان و انرژی و سياست کمونيستى و نیروی زیادى لازم است. در ايندوران و روزهای انشعاب ما ديديم و شنيديم که "سیاست پدر و مادر ندارد"! این دیگر شعار بعضی از رهبران وقت شده بود. لذا از هیچ بی پرنسیبی و بی اصولی دریغ نکردند. اعلام وفادارى به رهبرى وقت در آندوره سياست واقعى بود. برای من راستش تا قبل از دو پلنوم آخرى که بوديم٬ يعنى پلنومهاى ٢۶ و ٢٧ هنوز حزب با تمام کمبودها حزب کمونیست کارگری بود. اما با اين رويدادها و آنچه ديديم اگر جدائى اى هم نميبود٬ شخصا ادامه فعالیتم را در چنین حزبی غیر ممکن میدانستم. دیگر براى من اين حزب منصور حکمت نبود که قرار است قدرت سیاسی را بگیرد. حزبی که شعار اصلیش "اساس سوسیالیسم انسان است" را کنار گذاشت ديگر جریانی بی ربط به کمونیسم و سوسیالیسم و سنتهای حزب منصور حکمت بود. ايندوره اما تمام شد.

اما اين تلاشهاى فرقه اى مقدمه سياستهاى ديگرى بود که با وجود ما پيشبرد آنها آسان نبود. با قرار انحلال فراکسیون ما و تصفيه درون تشکيلاتى٬ زمان زیادی نگذشت که پروژه های جديد روى صحنه آمدند. حزب کمونيستى و کادرهايش را به حزب مسلمانان سابق تبديل کردند. بسرعت همه چيز تغيير کرد. پوپوليسم و انقلابيگرى سطحى جاى خود را به کمونيسم کارگرى و نظرات منسجم گذشته داد. آزادمنشى تشکيلاتى جايش را به تبعيت از ليدر و شلوغ بازيهاى مسخره و بى محتوا داد. در اولين تند پيچ تاریخی با کله به دامن موسوی و کروبی افتادند و زیر پرچم سبز رفتند. پرچمهای سرخشان رنگ باخت و سفید شد و ديگر سفید ماند. دیگر صحبت از کمونیسم و سوسیالیسم و انقلاب کارگری "فرقه اى و ايدئولوژيک" شد. اما شعار سطحى و راست و غير طبقاتى "انقلاب انسانی براى حکومت انسانی" نشان "راديکاليسم و اجتماعى شدن" شد. همه سياستها و سنتهاى کمونيسم کارگرى همراه با کسانى که منافع ديگرى و تمايلات و مشغله هاى ديگرى را دنبال ميکردند رنگ باخت و به آن تبديل شد که همه ميبينند. دیگر موسوی برایشان آن جنایتکاری نبود که سالها در جنایت علیه میلیونها انسان در زندانی به نام ایران جز سران پایه اول اون حکومت بود و حتى رفقاى خود ما را اينها کشته بودند.
 
در یک کلام شخصیتهاى سياسى وقت ماهیت واقعی خود را نشان دادند و اين چيز عجيبى نبود. گرايش واقعى و خفته شان همين بود. وضعيتى فراهم شد که این گرایش نمایندگی شود البته با شخصيتها و سياستها و سنتها و سخنگويانش. درست یادم است پلنوم 24 حزب بحث اصلی پلنوم این بود که گرایشات اجتماعی دیگر رنگ خودشان را به ما زدند بدون اینکه ما کمترین تاثیری بر این گرایشات داشته باشیم. بنظرم همین گرایشها بشدت از طرف بخشی از رهبری که به لحاظ سیاسی هم افق بودند حمایت میشد. این گرایشات حمایت شدند٬ تقویت شدند و در فاصله هر پلنوم شاهد فاصله گرفتن اینها با کمونیسم کارگری منصور حکمت را بیشتر احساس میکردیم. دیگر طوری شده بود فاکت آوردن از چهارچوبهاى کمونيسم کارگرى منصور حکمت با اين مواجهه ميشد "که در منصور حکمت منجمد شدی"! و البته سیاستهای راست هم "درافزوده" نام گرفتند! ما در ايندوره ديدم که در اين حزب  بخشى از رهبری وقت چقدر شیفته حقوق بشر و دمکراسی غربی بود و امروز علنا اين شيفتگى را اعلام ميکند. شاید برخى نهادهاى دول غربى هم گوشه چشمی در اين سير تحول به اینها داشتند. اين جنبه حتى اگر بدرجه اى واقعى باشد٬ هميشه براى اينست که بعنوان "درس عاقل شدن" در مقابل کمونيسم راديکال و افراطى گذاشته شود که راه حل همان بورژوازى است. چيزى که برخى هيچوقت نفهميدند.

ما بناچار جدا شديم تا از نو شروع کنيم. پرچم و سياست ما روشن بود. ما به کمونیسم مارکس و منصور حکمت وفادار بوديم و چهارچوب سياسى بهتر و راديکالترى نمى شناختيم و حزبمان را بر اين اساس ساختيم. در عين حال با اين اغتشاش و تاثيرات منفى جدائيها و شانتاژها ميدانستيم که راهمان خيلى سخت است. اعتمادهائى که ريخته بايد احيا ميشد٬ زمان ميخواست که تفاوت در سبک کار و سياست براى همه عيان شود. بخصوص که از نظر ابعاد کوچکتر بوديم و اين فاکتور به سختى کار ما مى افزود. تفاوتهاى ما بسيار سريع روشن شد. ما بعنوان جريانى با فوکوس کارگرى و تحرک در ميان کارگران معرفى شديم. بعنوان جريانى که "هنوز از منصور حکمت دفاع ميکند"٬ بعنوان جريانى با سياستهاى مربوط و راديکال و منسجم. اينها هنوز کافى نيست. در مورد تفاوتها با ديگر جريانات که تحت اين نام فعاليت ميکنند بحث و سند و نقد زيادى وجود دارد. نشريات ما منظما اين تفاوتها را در سياست و پراتيک نشان داده است. راه دورى نرويم٬ در رويدادهاى اخير ايران٬ حزب کمونيست کارگرى در کنار جنبش ملی اسلامی و سلطنت طلبان قرار گرفت که خودشان را جنبش سبز نامیدند. حزب حکمتیست هم کشف کرد که جمهورى اسلامى متعارف ميشود و اون خیزشهای عظیم توده ای را دو دستی تقدیم دو جناح حکومت کرد. خودش هم رفت و خانه نشست. عاقبت هر دوى اين سياستها امروز روشن شدند. زمانی کوروش مدرسی اعلام کرد "سوسیالیسم مردم را رم میدهد" و حميد تقوائی يک قدم بعدتر با عوض کردن شعارها و سياستها همين را عملی کرد. اين دو پشت و روى يک سکه بودند و جنس جنگ شان هم يکى بود. حزب اتحاد کمونیسم کارگری اين افتخار را دارد که راديکاليسم و کمونيسم اش را بايگانى نکرد٬ در سياستهايش آب نريخت٬ با سر افراشته از اصول و  موازین و استراتژی کمونيستى اش دفاع کرد و براى آن در شرايطى نابرابر جنگيد. به کسى آوانش نداد و نميدهد. ما ضعف زياد داشتيم و هنوز داريم اما حزبی بوديم که متناسب با توانمان نگذاشتيم پرچم و سنت سياسى کمونیسم کارگری زمين بيافتد.  

ما با اتکا به کوه ادبيات کمونيستى کارگرى منصور حکمت و کاربرد اين نگرش و متد تلاش کرديم و جلو آمديم و هدفمان اينست و اصرارمان اينست که میشود کمونیسم را به پیروزی رساند. ما تلاشمان را ميکنيم و پيروزى در گرو رفع محدوديتها و معضلات جنبش مان است. در گرو پاسخ دادن به سوالات اساسى جنبش مان و جامعه در دوره هاى خطير است. ما داريم حزب را بعنوان يک ابزار و يک سنت سياسى در سنگرهاى واقعى ميسازيم. مشکل و ضعف هم زياد داريم. برخلاف دوستان قدیمی که میگفتند 6 ماه هم دوام نمیاورند امروز با افتخار اعلام ميکنیم که حزبمان وارد پنجمين سال فعالیت خود شده است. ديگر دوست و دشمن ميداند تفاوتها و تمايزها بين شاخه هاى موسوم به کمونيسم کارگرى کدامست. عده اى با حرافى و فحاشى و متلک پرانى و پرونده سازى هنوز خوش اند٬ ما کارمان را ميکنيم و وقعى به اين مسائل نميگذاريم. نفوذ فکرى و سياسى ما در قياس با پنج سال پيش قابل مقايسه نيست. حالا هر کسى که ميخواهد با سکتاريسم و روشهاى کهنه خود را به نديدن بزند خودش ميداند. واقعيت اما اينست.

به اين مناسبت دعوت ميکنم که کمونيستها و سوسياليستها و آزاديخواهان به حزب ما بپيوندند. هر کسی به انقلاب کارگری و يک جامعه آزاد و برابر و مرفه فکر ميکند بايد به ما ملحق شود. هر کسى که نميخواهد به دمکراسى و حقوق بشر باج بدهد بايد به ما ملحق شود. هر کسى که فکر ميکند سوسياليسم و انقلاب کارگری پاسخ بشریت قرن 21 است باید به این حزب بپیوندد .

سالروز تشکيل حزب را به همه کمونيستهاى کارگرى طرفدار مارکس و منصور حکمت تبريک ميگويم. *